یادداشت ۱

 این بخش اختصاص دارد به شرح گوشه ای از وقایعی که از زمان تشکیل مانا هنر یعنی اسفند  ۱۳۸۷ تا کنون دیده و شنیده شده .

شماره ۱لباس شاد حاجی فیروز

      سر و کار داشتن با مردم مختلف گاه حوادث تلخ و شیرینی را به وجود می آورد که به یاد ماندنی است .یکی از تلخ ترین و متأثر کننده ترین این ماجرا ها اواسط اسفند امسال پیش آمد .  حوالی ظهر بود که از پشت تلفن صدای غیر عادی مردی به گوش می رسید که قیمت لباس حاجی فیروز پسرانه را می پرسید . قیمت را که گفتم صدا لحن تضرع آمیزی پیدا کرد و درخواست تخفیف کرد . گفتم این لباس با پارچه ی نازک تری هم ممکن است تهیه شود و قیمت آن پایین تر می آید . صدا گفت خانم خواهش می کنم تخفیف بدین باز هم تخفیف بدین. توی مدرسه به بچه ها گفته اند لباس حاجی فیروز داشته باشید . من معلولم . لباس را برای بچه ام می خوام . دیروز این بچه آمد جلو من نشست و به خاطر لباس حاجی فیروز آن قدر گریه کرد که من با عصام زدم توی کمرش. معلمش به من زنگ زد که چرا بچه را کتک زده ای . خواهش می کنم تا جایی که میشه تخفیف بدین . من نمیدانستم چه بگویم دلم به حال کودکی می سوخت که به احتمال زیاد کودک کار است . احساس می کردم برخلاف آن چه این صدای معتاد می گوید قرار نیست لباس برای جشن در مدرسه پوشیده شود . آن کودک قرار است لباس را بپوشد و در خیابان ها بگردد تا خرج پدر معتادش را دربیاورد. تردید زجر دهنده بود . باید به چه کسی تخفیف می دادم؟ ایکاش یقین می کردم که این پدر راست می گوید تا لباس را به عنوان هدیه و رایگان می فرستادم .به هر حال چیزی که مرا دچار تردید کرده بود فقط یک حس و یک حدس از روی صدا بود . فرض را بر این گذاشتم که این صدا راست می گوید و قرار است برای شرکت کودکی در جشن لباس خریده شود.از طرف دیگر من باید وظیفه ام را انجام میدادم. من فقط باید لباس را می دادم این که کجا پوشیده شود به من مربوط نبود. قیمت را گفتم . کم تر از نصف قیمت اصلی. قرار شد شماره کارت بفرستم تا پولی به حساب بریزد و من لباس را بفرستم. روز بعد مرد دوباره تماس گرفت . این بار صدایش کمی شاد و شنگول بود. گفت پس چرا شماره کارتت را برایم نفرستادی ؟ لباس را حتما بفرست..جنس خوبش را بفرست . بچه می خواهد استفاده کند!!! من قرار بود به یک پدر بیمار تخفیف بدهم یا به کسی که کودکان را برای کار اجیر می کند ؟ پیش خود در برابر کودکی که قرار بود لباس را بپوشد احساس گناه می کردم . دعا کردم ایکاش صاحب صدای معتاد هیچ پولی به حسابم نریزد تا مجبور نباشم کاری را انجام بدهم که در مورد آن تردید دارم. خوشبختانه دیگر تماسی گرفته نشد . اما احساس گناه هنوز باقی است . آن کودک قرار بود لباس شاد حاجی فیروز را برای چه کاری بپوشد؟  

ست : یک برش از زندگی حاجی فیروز+ تصاویر

۲ گاهی وقت ها از طرف بعضی مراکز دولتی یا بعضی نهادها و سازمان ها به ما تلفن می شود و شخصی از جانب آن نهاد و سازمان و مرکز سفارشی به ما می دهد . جالب است که در اکثر این سفارش ها حتماً فاکتور از ما خواسته می شود و صرف نظر از معتبر بودن یا نبودن فاکتور ما در اکثریت قریب به اتفاق موارد، افراد می خواهند که مبلغ اضافه ای در فاکتور درج شود . با وجود این که معمولاً در پیش فاکتورها هزینه های احتمالی و هزینه ی ارسال هم ذکر می شود . اما باز هم حتماً باید مبلغی اضافه تر ذکر شود . چرا؟ گاهی افراد خودشان توضیح می دهند که از جای دیگر خرید کرده اند و حالا می خواهند در فاکتور ما درج شود . نمی دانم چرا برعکس این اتفاق نمی افتد. یعنی خریدی که از ما می کنند چرا در یک فاکتور معتبرتر ذکر نمی شود؟ البته به گمان من هر خریدی صورت می گیرد این مبلغ اضافه در فاکتور ذکر می شود اما گاه این مبلغ خیلی زیاد است . خیلی زیادتر از اصل کل خرید. چه پاسخی باید به این تقاضا داد؟ در بین این افراد یک بار کسی بود که خود را دکتر معرفی می کرد و چندین مورد هم کسانی که از ما خرید داشتند عنوان مهندس را با خود به یدک می کشیدند . کمابیش از هزینه های جانبی آگاه هستم اما چرا همیشه خواسته می شود که مبلغ اضافه در فاکتور درج شود؟

۳ امسال چه اتفاقی افتاده است؟ یک دفعه تعداد زیادی لباس بابانوئل از ما خواسته شد . لباس کودک ، بزرگسال و حتی خانم بابانوئل! طبق معمول اکثر مشتریان از تهران .نمی دانم سال های قبل هم این میزان تقاضا وجود داشت یا این که یک رویکر ناگهانی به بابانوئل و کریسمس در بین مردم ما اتفاق افتاده است . تقریباً هیچ یک از مشتریان این لباس غیر مسلمان نبودند. البته من از دین و مذهب هیچ کدامشان سوالی نکردم . اما قرینه های زیادی برای فهمیدن این موضوع وجود دارد . بی بی سی هم از کریسمس در تهران چند صحنه نشان داد . کریسمس در تهران ! این هم فصل جدیدی که با خود حرکات فکری و فرهنگی و البته اقتصادی زیادی با خود به همراه خواهد داشت و معلوم نیست این حرکات به نفع یا به ضرر چه کسی خواهد بود ؟

 

• نوشته هاي مرتبط
• نشانه گذاري
• برچسبها